287 - لعنت بر شیطان
گفتم: لعنت بر شیطان»!
لبخند زد.
پرسیدم: چرا می خندی؟»
پاسخ داد:از حماقت تو خنده ام می گیرد»
پرسیدم: مگر چه کرده ام؟»
گفت: مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام»
با تعجب پرسیدم: پس چرا زمین می خورم؟!»
جواب داد:
نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.»
پرسیدم: پس تو چه کاره ای؟»
پاسخ داد: هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز. در ضمن این قدر مرا لعنت نکن!»
گفتم: پس حداقل به من بگو چگونه اسب نفسم را رام کنم؟»
در حالیکه دور می شد گفت: من پیامبر نیستم جوان.
271 - آیا واقعا همیشه فرصت است ...؟
تو ,لعنت ,پس ,سواری ,زمین ,شیطان ,287 لعنت ,را رام ,زمین می ,لعنت بر ,بر شیطان
درباره این سایت